شاید، فقط شاید همه چیز...

دارم کم کم به ریشه های اندوهم فکر میکنم. و فکر کردن به دلایل ناراحتیم منو به فکر پیدا کردن دلیل برای شادی انداخت. به اینکه سالمم. و خانواده خوبی دارم. هنوز رویا دارم. برام خیلی کمرنگ و دورن ولی غیر ممکن نیستن. پس شاید همه چیز اونقدرا هم سیاه و بد نیست.

و اینکه هنوز وقت دارم اشتباهاتم رو تا حدودی رفع کنم. تو روابطم، شغلم و نگرش و سبک زندگیم.

همه چیز بد نیست، هنوز جای امید هست چون هنوز نفسی هست که میره و میاد. همه چیز غیرممکن نیست. سخت شاید ولی غیر ممکن نه.

احتمالا فردا به سوپروایزر موسسه مون میگم که من برای این کار ساخته نشدم و موندن بیشتر تو این کار باعث میشه از شدت اضطراب کاری خفه بشم و بیشتر و بیشتر از خودم نا امید. راستش یکم میترسم. از بی پولی. از اینکه نمیدونم از پس کارایی که پیش رو دارم بر میام یا نه. تدریس خصوصی، دوباره سربار خانواده شدن، هزینه های پیش رو، پیدا کردن شغل جدید، خودآموزی برنامه نویسی بدون اینکه وقتمو تو یوتیوب یا تلگرام هدر بدم...

ولی از همه بیشتر از این میترسم که زمان مناسب برای تغییر رو از دست بدم و ببینم که تا آخر عمرم باید همینجا و همینجوری زندگی کنم. همونطور که تو دبیرستان پای دلم نموندم و صرفا برای مصلحت آنی رفتم تجربی. یا زمانی که میتونستم برم دانشگاه، رفتم سر یه کار مزخرف.

حقیقتا دلم میخواد دوباره اون کاکتوسی که قبلا بودم از میون خاکسترا بلند شه و بگه هنوزم همونقدر مشتاق و تشنه ی پیروزیه.

فایتینگ کاکتوس ساجانگ!

 

*تازه آهنگ paradise از eric  nam  رو شنیدم و شدیدا روش قفلی زدمheart music

**فایتینگ یه جور اصطلاح برای روحیه دادنه که کره ای ها زیاد استفادش میکنن و ساجانگ یعنی رییس.

حیران ۲ ۴
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان